بخش اول
هوا طوفانیست،صدای گریه کودکی در آسمان شب می پیچد،کلبه ای خرابه در دل جنگل...کودکی بدنیا آمد.
جانت:ماریا،این فرزند توست.من کودکی به این زیبایی ندیده ام،این شاهزاده جوان ...ماریا:اون پسرهِ؟ جانت:آره.
ماریا:جانت(همراه با درد و در حال مرگ)اون تو خطره،تو باید اونو برسونی به دست عموش،اونجا مراقبشن(و ماریا مُرد)
جانت:(در حالی که فریاد میزند و میگرید)ماریا...
بخش دوم
کایا:(فرمانده سپاه دشمن،سوار بر اسب)
همه جا رو خوب بگردید،اونا همین جان.
سربازی:فرمانده یه کلبه اونجاست.
کایا در حالی که از میان درختان به کلبه