داستان های تخیلی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آزاده ۱_بخش اول

بخش اول

هوا طوفانیست،صدای گریه کودکی در آسمان شب می پیچد،کلبه ای خرابه در دل جنگل...کودکی بدنیا آمد.

جانت:ماریا،این فرزند توست.من کودکی به این زیبایی ندیده ام،این شاهزاده جوان ...ماریا:اون پسرهِ؟           جانت:آره.

ماریا:جانت(همراه با درد و در حال مرگ)اون تو خطره،تو باید اونو برسونی به دست عموش،اونجا مراقبشن(و ماریا مُرد)

جانت:(در حالی که فریاد میزند و میگرید)ماریا...

بخش دوم

کایا:(فرمانده سپاه دشمن،سوار بر اسب)

همه جا رو خوب بگردید،اونا همین جان.

سربازی:فرمانده یه کلبه اونجاست.

کایا در حالی که از میان درختان به کلبه 

  • مهدی نجیبی کورنده